مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • الازیق | یا الازیغ، معمورة العزیز سابق، شهر و مركز استانی به همین نام واقع در حوضۀ علیای رود فرات در آناتولی شرقی (تركیه) كه در جایگاه ویرانه‌های شهر قدیمی خرپوت یا خرت پرت شكل گرفته، و توسعه پیدا كرده است.
  • اکراه | اصطلاحی در فقه و حقوق به معنای وادار ساختن تهدیدآمیز كسی به عملی كه در شرایط عادی به انجام دادن آن رضا نداشته است.
  • اگری | شهری كهن در جمهوری مجارستان و مركز ایالت هِوِش كه در سدۀ 11ق / 17م، در قلمرو دولت عثمانی قرار داشت. نام این شهر در زبان مجار، اگر، در لاتین آگریا و در زبان آلمانی ارلاو آمده است («دائرةالمعارف دیانت»، X / 489, 491؛ هامر پورگشتال، III / 306-308)، منابع عثمانی آن را شبیه به گویش مجارها به شكل اِكری و اِكره (صول...
  • البسان | شهری مسلمان‌نشین در كشور آلبانی. این نام در مآخذ اروپایی به صورت اِلْبَسانی نیز آمده است (BSE3, I / 383). اولیا چلبی آن را به صورت البصان نوشته است (8 / 716)، ولی در بیشتر مآخذ عثمانی نام مذكور به صورت ایل بصان (ایلبصان) آمده است (عاشق پاشازاده، 169؛ كمال پاشازاده، 7 / 274؛ لطفی پاشا، 187؛ سعدالدین، 1 / 510؛ ...
  • البیره | شهر و مركز استانی به همین نام در جنوب اندلس كه آن را لبیره و یلْبیرِه نیز نامیده‌اند (ضبی، 296؛ یاقوت، 1 / 348). البیره از واژۀ كهن رومی اِلیبِری به معنی «شهر جدید» گرفته شده است (EI1, III / 24). این شهر بر ساحل رودخانۀ شنیل و بر دامنۀ رشته كوههایی به همین نام واقع شده بود كه در 6 میلی غرب غرناطه، 30 میلی لَو...
  • البستان | شهری در جنوب شرقی آناتولی (تركیه). نام البستان به صورتهای گوناگون درمتون دوره‌های مختلف آمده است: اَبُلُسْتَیْن (یاقوت، 1/93)، اَبْلُسْتَیْن (ابن‌اثیر، 12/ 88)، اَبُلَسْتَیْن (اقبال، 213)، اَبْلَسْتَیْن ( بستانی، 1/ 269)، اَبُلِسْتَیْن (دوسون، III/488)، ابلستان (حمدالله، نزهة ... ، 94)، آبلستان (فصیح، 1/345، ...
  • الب ارسلان | یا الپ ارسلان، محمد بن چغری بیك داوود بن میكائیل بن سلجوق بن دُقاق (1 محرم 420-6 ربیع‌الاول 465 ق / 20 ژانویۀ 1029-20 نوامبر 1072 م)، دومین سلطان از خاندان سلجوقی. وی ملقب به عضدالدوله، تاج‌المله، یمین امیرالمؤمنین و ابوشجاع (حسنی، 52؛ ابن جوزی، 8 / 235؛ بنداری، 34؛ مجمل التواریخ، 429) و توقیع او اعتصمت بالله...
  • البرز | البرز را بازمانده از واژۀ اوستایی هرابرزئیتی دانسته‌اند (اشپیگل، I / 61؛ ایرانیكا، I / 810). این دو نام در زبان پهلوی هَربُرز (پورداود، 1 / 131، 2 / 148) و هربورچ (همو، 1 / 222) آمده است.
  • اکبرنامه | تاریخ مفصل و سال شمار دوران سلطنت اكبرشاه بابری (حك‍ 963-1014 ق / 1556-1605م) و شرح احوال خاندان و نیاكان او، تألیف ابوالفضل علامی (ه‍ م). مؤلف در 982ق، مطابق با نوزدهمین سال سلطنت اكبرشاه (سال 19 الٰهی) به تألیف تاریخ دودمان بابریان هند و شرح احوال و آثار سلاطین این خاندان، از چنگیز به بعد مأمور شد (نك‍ : 1 ...
  • اکبرشاه، مقبره | از بناهای برجستۀ دورۀ تیموریان هند در سكندره واقع در 6 میلی آگره.
  • اکبرشاه | یا اكبر پادشاه، اكبر، ابوالفتح جلال‌‌الدین محمد (5 رجب 949-1014 ق / 15 اكتبر 1542-1605 م)، سومین و بزرگ‌ترین فرمانروای تیموری هند (حك‍ 963-1014 ق / 1556-1605 م). وی در امركوت از توابع تهته به دنیا آمد. پدرش همایون شاه (حك‍ 937-963 ق در دو مرحله) و مادرش حمیده بانو بیگم، زنی ایرانی بود كه به گفتۀ خافی خان نظام...
  • اکار | صیغۀ مبالغه از اَكْر و اِكاره (به معنی كاشتن زمین)، و جمع آن اَكَره، در لغت به معنای زارع یا كسی است كه زمین را برای كشت زیر و رو می‌كند و در اصطلاح برزگری را گویند كه خود زمینی برای كشت ندارد و بر اراضی دیگران كار می‌كند (ابن منظور، ذیل اكر؛ جوهری، 2 / 580؛ فیومی، 1 / 17؛ قلعه‌جی، 84؛ نیز نك‍ : ابن حوقل، 1 /...
  • اقیانوس هند | سومین اقیانوس زمین (بعد از اقیانوسهای كبیر و اطلس) با وسعتی برابر 000‘600‘73 كمـ2 كه عمق متوسط آن در حدود 890‘3 متر و عمیق‌ترین ژرفای آن 450‘7 متر در بخش خاوری نزدیك جزیرۀ جاوه در چالۀ سواندا در اندونزی است ( بریتانیكا، IX / 307).
  • الاقمر | مسجدی از دورۀ فاطمیان در قاهره. این مسجد در 519 ق / 1125م به دستور مأمون بطائحی، وزیر آمر خلیفۀ فاطمی ساخته شد (مقریزی، الخطط، 2 / 290). الاقمر كه از ابتدا جزو بناهای سلطنتی بود، در رجب 799 / آوریل 1397 به دست یَلبُغا ابن عبدالله سالمی، یكی از امرای برقوق مملوكی، تجدید بنا گردید. این مسجد كه چكیده‌ای از جریان...
  • اعرج سعدی* |
  • اعلم بطلیوسی | اعلم بطليوسی \aʾam-e batalyūsī\، ابواسحاق‌ ابراهيم‌ بن‌ قاسم‌ (يا محمد بن‌ ابراهيم، د ح 642 ق / 1244 م)، اديب‌ و نحوی اندلسی‌. وی در بطليوس‌ زاده‌ شد و نزد پدر و تنی‌ چند از عالمان‌ و اديبان‌ آن‌ روزگار دانش‌ آموخت‌؛ سپس‌ به‌ اشبيليه‌ رفت‌ و از درس‌ هذيل نحوی بهره برد و در ادب‌ و نحو به‌ كمال رسيد و سپس در هم...
  • اعظم گره | اعظم‌گره \aʾzam-garh\، شهری در غرب ایالت اوتارپرادش و از کانونهای فرهنگی مسلمانان در شمال هند. این شهر در کنار رودخانۀ تونز، از شاخه‌های رودخانۀ گهاگهارا، و در °26 و ´5 عرض شمالی، و °83 و ´12 طول شرقی قرار دارد. اعظم‌گره را از 3 جهت رودخانه احاطه کرده، و از این‌رو، از سیل آسیبهای بسیاری دیـده است (EI2، ذیـل «...
  • اعرج | ابوداوود (یا ابوحازم) عبدالرحمان بن هرمز (د 117 ق / 735 م)، مشهور به ابن‌هرمز، از تابعان مدینه. وی مولای محمد بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب بود (ابن سعد، 5 / 283؛ ابن حبان، 5 / 107). ذهبی سن اعرج را هنگام مرگ بیش از 80 سال احتمال داده است (نك‍ : سیر ... ، 5 / 70؛ قس: خطیب، 262) كه با در نظر گرفتن دورۀ زیست اس...
  • اعلی | اعلى \aʾlā\، هشتادوهفتمين‌ سورۀ قرآن‌ کریم، دارای 19 آيه‌، 78 كلمه‌ و 294 حرف‌. نام‌ اين‌ سوره‌ از كلمۀ پايانی‌ نخستين‌ آيـۀ آن‌ گرفته‌ شده‌ است‌ (نك‍ : فيروزآبادی، 1 / 514). در ترتيب‌ تلاوت‌، ميان‌ دو سورۀ مكی‌ «طارق‌» و «غاشيه‌» جای گرفته‌، و در ترتيب‌ نزول‌، بنا به‌ روايت‌ مشهور، هشتمين‌ سورۀ مكی‌ است‌ كه‌...
  • اعلم شنتمری | اعلم شنتمری \aʾlam-e šantamarī\، ابوالحجاج یوسف بن سلیمان بن عیسى (410- ذیقعدۀ 476 ق / 1019- مارس 1084 م)، ادیب، نحوی، لغت‌شناس و نویسندۀ مالکی‌مذهب عصر ملوک‌الطوایف در اندلس. وی در شنتمریه دیده به جهان گشود و همان‌جا پرورش یافت (ابن‌بشکوال، 2 / 643؛ ابن‌خلکان، 7 / 81، 83) و به‌سبب شکافی که در لب داشت، به «اع...
  • اعسار |
  • اعراف، نام | نام هفتمین سوره از قرآن مجید، دارای 26 واحد موضوعی (ركوع)، 206 (یا 205) آیه، 325‘ 3 كلمه و 310‘14 حرف.
  • اعشی همدان | اَعشى‌ همدان \aʾšā hamdān\، ابومصبح‌ عبدالرحمان‌ بن‌ عبدالله‌ (30-83 ق‌ / 651-702 م‌)، شاعر عصر اموی‌. اصل‌ او از جُشَم (شاخه‌ای از قبیلۀ یمنی‌ همدان‌) است‌ (نك‍ : سمعانی‌، 13 / 423؛ همدانی‌، 68؛ بلاشر، 517). اعشى‌ در كوفه‌ متولد شد. وی‌ در آغاز در ردیف فقیهان و قاریان‌ كوفه بود و با عامر شعبی‌ (د 103 ق / 721...
  • اعظم شاه | محمداعظم، شاهزادۀ گوركانی، یكی از 3 فرمانروای هند پس از اورنگ‌زیب و مدعی امپراتوری گوركانیان. وی چهارمین فرزند اورنگ‌زیب (قس: عبدالسبحان، 1، حاشیۀ 5) از همسر ایرانیش دِلوس بانو، دختر شاهنوازخان صفوی است كه در 12 شعبان 1063 ق / 28 ژوئن 1653 م در برهانپور زاده شد (فاروقی، 544؛ قس: كار، 315؛ بختاورخان، 1 / 396).
  • اعلال | اعلال \eʾlāl\، مجموعۀ دگرگونيهايی‌ كه‌ ممكن‌ است‌ در حروف‌ علّه‌، يعنی‌ دو نيم‌‌مصوتِ «و» و «ی» (w و y) و يا 3 مصوت‌ بلندِ ā، ū و ī (كه‌ به‌‌شكلهای ا ، آ ، ى ، و، ی نگارش‌ می‌يابند) و يا در 3 مصوت‌ كوتاهِ ـَ ، ـِ و ـُ (u, i, a) پديد آيد.
  • اعشی | اعشى \aʾšā\، (د ح 8 ق / 629 م)، شاعر پرآوازۀ عرب‌. او را عموماً ميمون‌ بن‌ ... قيس‌ نامیده، و از تيرۀ ثعلبه‌ از قبيلۀ بكر دانسته‌اند (اصمعی‌، 11؛ ابن‌‌قتيبه‌، 44). اعشى‌، به‌‌معنی‌ كسی‌ كه‌ شب‌‌هنگام‌ نيك‌ نمی‌تواند ديد، لقب‌ چند تن‌، خصوصاً دو شاعر ــ يكی‌ جاهلی‌ و يكی‌ اسلامی‌ ــ بوده‌ است‌. اين‌ اعشى‌ را ب...
  • اعنات* |
  • اعیاص |
  • اغلب بن سالم* |
  • اعین بن سنسن* |
  • اغاچ اری* |
  • اغالبه* |
  • اعجاز |
  • اعتصامی، یوسف | (1253-1316 ش / 1874-1937 م)، نویسنده و از نخستین مترجمان آثار غربی به زبان فارسی. پدر وی میرزا ابراهیم مستوفی (اعتصام‌الملك) اهل آشتیان بود كه در جوانی با سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند (دهخدا، «ج»؛ آرین‌پور، 2 / 113؛ مجتهدی، 17). یوسف در تبریز زاده شد و در همانجا زیر نظر پدر ب...
  • اعتمادالدوله نوری |
  • اعتقاد |
  • اعراض* |
  • اعتمادالدوله تهرانی | اعتمادالدولۀ تهرانی‌ \eʾtemād-od-dowle-ye tehrānī\، غياث‌‌الدين‌ محمد، مشهور به‌ غياث‌ بيك‌ (د 1031 ق / 1622 م)، ديوان‌‌سالار دربار اكبر و جهانگير، از پادشاهان‌ گوركانی‌ هند. پدرش‌، خواجه‌ محمدشريف‌، در دستگاه‌ ديوانی‌ شاه‌ طهماسب‌ اول‌ صفوی، وزارت‌ يزد و اصفهان‌ داشت‌ و با تخلص‌ هجری شعر می‌سرود (رازی، 3 / 6...
  • اعتقاد خان |
  • اعتمادالدوله | اعتمادالدوله \eʾtemād-od-dowle\، از القاب دیوانی و لقب رسمی وزیر اعظم، عالی‌ترین مقام دولتی در سلطنت شاه‌ عباس اول (995-1037 ق / 1587- 1628 م).
  • اعجاز القرآن | اعجاز القرآن \eʾjāz-ol-qorʾān\، عنوان‌ مبحثی‌ در علوم‌ قرآنی‌ که‌ در باب‌ وجه‌ معجزه‌بودن‌ قرآن‌ کریم‌ و بررسی‌ آن‌ گشوده شده‌، اما در عین حال‌، با بحثهایی‌ در حوزۀ کلام‌ اسلامی‌ و ادب‌ عربی‌ نیز مربوط بوده‌ است‌.
  • اعتضاد السلطنه | علیقلی خان (1234- 1298 ق / 1819-1880م)، از شاهزادگان دانشمند و نواندیش اواسط دورۀ قاجار و پنجاه و چهارمین پسر فتحعلی شاه كه در سمت وزارت علوم و ریاست ادارۀ انطباعات و مدیریت دارالتألیف دولتی، خدمات ارزنده‌ای برای گسترش فرهنگ و حمایت از دانشمندان و روشن كردن افكار و راهنمایی اندیشه‌ها به سوی علوم جدید انجام دا...
  • اده | اِده [ede]، شهری در ایالت اُسون، واقع در جنوب غربی نیجریه، در کنار رودخانۀ اسون. این شهر در کنار خط آهنی واقع است که در 180 کیلومتری جنوب غربی لاگوس، در محل اتصال جاده‌های اُشوگْبو، اُگبوموشو و ایفه کشیده شده است. طبق روایات، اده که یکی از شهرهای قدیم‌تر طایفۀ یُروباست، حدود سال 1500م توسط تیمی آگْباله ساخته ...
  • اده | اُده[oda]، یا اُدَگ، وَتَک، وَدَگ (نک‍: مکنزی، 85) و اوتک، دیوزنی که سرکردۀ دیوان هفت‌گانه (= کماریگان) است و ضحاک از او متولد می‌شود. همین دیوزن است که جمشید را به سوی لذتهای مادی و دنیوی سوق داد. از بدآموزیهای دیگر این دیو، آن است که در جاهایی که باید خاموشی گزید، مردم را به شکستن سکوت و سخن گفتن وامی‌دارد ...
  • آدیاباتیک، فرایند |
  • ادی | اُدی [odī] ، اِنْدره(1877- 1919م/1294- 1337ق)،بزرگ‌ترین شاعر غزلسرای مجار در قرن 20م و به نظر بعضی، در همۀ قرون. ادی در خانواده‌ای فقیر، اما اصیل متولد شد. وی پس از ترک مدرسه مدتی به تحصیل علم حقوق پرداخت، اما در 1899م کتاب شعر کوچکی با عنوان وِرسِک منتشر ساخت و از 1900م تا هنگام فوتش در مقام یک روزنامه‌نگار ...
  • ادهم کاشانی | اَدْهَمِ کاشانی [adham-e kāšānī]، میرزا ابـراهیـم (مق‍ 969ق/1562م)، شاعر شیعی‌مذهب. موطن او کاشان است. از تاریخ ولادت او آگاهی دردست نیست. گفته‌اند که در مذهب تشیع تعصب بسیار داشت. وی غالباً در سیر و سفر بود و بیشتر روزگار خود را دربغدادوتبریزسپری کرد. در تبریز در پی ماجرایی عشقی کشته شد.
  • ادویه، راهها | اَدْویه، راهْهـا [rāhhā-ye adviye(a)]، مـجمـوعـه‌ای از راههای بازرگانی دریایی و زمینی که در دوره‌ای طولانی، از روزگار باستان تا سده‌های 11 و 12ق/17 و 18م میان شرق و غرب برقرار بود.
  • اعمی تطیلی | ابوجعفر (یا ابوالعباس) احمد بن عبدالله بن هریرۀ عتبی قیسی (منسوب به قبیلۀ قیس) اشبیلی (ح 485-525 ق / 1092-1131 م)، شاعر و موشح سرای دورۀ مرابطون اندلس.
  • اغواط | یا الاغواط، استان و شهری در جنوب الجزایر. این نام كه در منابع غربی لاغوات آمده، می‌تواند واژه‌ای عربی باشد: جمع غَوْط و غاط (قس: غوطة دمشق) و در این صورت می‌توان آن را به معنای سرزمینهای واحه‌ای (پست و هموار) دانست. از سوی دیگر با توجه به بسیاری از نامهای این ناحیه كه عربی نمی‌نماید، می‌توان آن را واژه‌ای برب...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: